می نویسم

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

به تو از دور سلام...

چقدر ننوشته‌ام؟! 

۳ سال! 

چرا ننوشته‌ام؟ 

چون‌ خودم‌ را درگیر یک ماراتن بی‌پایان کرده بودم.. قرار بود اول شوم.. ببرم.. به دست بیاورم.. فتح کنم.. به پیروزی برسم.. و به قله‌های مادی و معنوی برسم.. 

جایی که فکر می‌کردم در حال رسیدن هستم، دیدم چه مقصد درست و راه نامناسب و دوستان و‌هم‌مسیران نامناسب‌تری انتخاب کرده‌ام.. 

از جایی به بعد تنها حرص بود و آز رسیدن.. نه از زیبایی مسیر چیزی فهمیدم و نه ارتباطی با «او».. او که تمام زندگی خالقم بوده و معبودم.. 

خودم را، باورهایم را، خدایم را.. همه را گم کردم.. 

دویدم و با سر به سنگهای سخت خوردم.. سخت سخت..

 

در این سه سال به چیزهایی رسیده‌ام و چیزهایی را از دست داده‌ام.. 

با تمام وجود رنج برده‌ام.. و با تک تک سلول‌هایم تلاش کرده‌ام... 

 

برای امروز و برگشتن کافی است.. بیشتر خواهم گفت.. از زخم‌ها و رویش‌هاو روزهایی که بر من گذشت...

می‌خواهم بنویسم از این پس.. روزانه و دایمی.. 

کاش بشود بر این عهد بمانم..

  • Ella **