می نویسم

۴ آبان ۹۹

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۴۷ ب.ظ

به تو از دور سلام...

چقدر ننوشته‌ام؟! 

۳ سال! 

چرا ننوشته‌ام؟ 

چون‌ خودم‌ را درگیر یک ماراتن بی‌پایان کرده بودم.. قرار بود اول شوم.. ببرم.. به دست بیاورم.. فتح کنم.. به پیروزی برسم.. و به قله‌های مادی و معنوی برسم.. 

جایی که فکر می‌کردم در حال رسیدن هستم، دیدم چه مقصد درست و راه نامناسب و دوستان و‌هم‌مسیران نامناسب‌تری انتخاب کرده‌ام.. 

از جایی به بعد تنها حرص بود و آز رسیدن.. نه از زیبایی مسیر چیزی فهمیدم و نه ارتباطی با «او».. او که تمام زندگی خالقم بوده و معبودم.. 

خودم را، باورهایم را، خدایم را.. همه را گم کردم.. 

دویدم و با سر به سنگهای سخت خوردم.. سخت سخت..

 

در این سه سال به چیزهایی رسیده‌ام و چیزهایی را از دست داده‌ام.. 

با تمام وجود رنج برده‌ام.. و با تک تک سلول‌هایم تلاش کرده‌ام... 

 

برای امروز و برگشتن کافی است.. بیشتر خواهم گفت.. از زخم‌ها و رویش‌هاو روزهایی که بر من گذشت...

می‌خواهم بنویسم از این پس.. روزانه و دایمی.. 

کاش بشود بر این عهد بمانم..

  • Ella **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی