باز هم ۱۵ آبان ۹۶
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ب.ظ
امروز دلم میخواهد بنویسم.. هی و هی و هی بنویسم...
نشسته ام پشت لبتاپ 11 ساله ی وفادارم! و پروژه ی تحقیقاتی ام را تکمیل می کنم.. می خوانم و ترجمه می کنم و سرچ می کنم.. و به دنیای بی نظیر اینترنت و اطلاعات ارزشمندش درود می فرستم.. کار می کنم و ایده های جدید در ذهنم به پرواز در می آیند...
بوی لوبیاپلوی خوشمزه و عطر دارچین و زعفران و زیره اش مستم کرده است.. بوی ملافه های تازه شسته شده.. بوی تمیزی ظرفها که ماشین کمی پیشتر زخمتش را کشیده.. بوی گلهای زیبای خانه ی امن مان که روز به روز بیشتر می شوند.. بوی ظهر دل انگیز پاییز.. همگی ترکیب دل انگیز بی نظیری ایجاد کرده اند که حال خراب صبحم را از این رو به آن رو کرده است...
نشسته ام پشت لبتاپ 11 ساله ی وفادارم! و پروژه ی تحقیقاتی ام را تکمیل می کنم.. می خوانم و ترجمه می کنم و سرچ می کنم.. و به دنیای بی نظیر اینترنت و اطلاعات ارزشمندش درود می فرستم.. کار می کنم و ایده های جدید در ذهنم به پرواز در می آیند...
بوی لوبیاپلوی خوشمزه و عطر دارچین و زعفران و زیره اش مستم کرده است.. بوی ملافه های تازه شسته شده.. بوی تمیزی ظرفها که ماشین کمی پیشتر زخمتش را کشیده.. بوی گلهای زیبای خانه ی امن مان که روز به روز بیشتر می شوند.. بوی ظهر دل انگیز پاییز.. همگی ترکیب دل انگیز بی نظیری ایجاد کرده اند که حال خراب صبحم را از این رو به آن رو کرده است...
- ۹۶/۰۸/۱۵