۳ بهمن ۹۶
سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۸ ق.ظ
نظم در زندگی خیلی سخت است!
حداقل برای من که همیشه سخت بوده.. از زمانی که به یاد دارم مدام با بی نظمی روحی و ذاتی ام در جنگ بوده ام و در بسیاری از اوقات باید بگویم که شکست خورده ام و تسلیم بی نظمی شده ام... حقیقت اینست که من به ذات آدمی بی نظم هستم، اما از نظم و روتین لذت میبرم... قسمت اعظمی از کشمکش های درونی من به همین موضوع میگذرد!
هر روز و هر روز برایم یک صحنه ی رقابت است.. رقابت با نفس راحت گیر و راحت طلب و خوشمزه خواهم! خیلی از روزها کند میزنم.. خیلی از روزها میبینم چند روز متوالی است که صبح با قول و قرارهایی بیدار شده ام و به هیچ نگرفته ام قولهایم را.. سخت است و جان کندن می خواهد.. انگار نمیتوانم هیچ وقت به آن عادت کنم و تنها تلاش میکنم و زور میزنم چیزی را ادامه دهم که از آن من نیست...
نظم برای من در تمام ابعاد زندگی معنا می شود.. از بیدارشدن و خوابیدن به موقع.. درست خوردن و چگونه خوردن و رعابت رژیم غذایی سلامت بدنم.. کار کردن کافی روی پروژه ها.. خانه ی تمیز و زیبا.. ورزش.. و غیره! چقدرش رعایت میشود و درست پیش میرود؟! نمیدانم! اما من ایده ال گرا را که راضی نمیکند اصلا...
میدانی؟!
زندگی سخت است.. همیشه هم سخت بوده.. اما باور دارم از دل این سختی ها و تلاش هاست که رشد حاصل میشود.. هیچ رشدی بدون درد و سختی نیست... انکس که بر این سختیها پیروز می شود و سکان زندگی و امیالش را به عهده می گیرد کسی است که به معنای واقعی زندگی را. زندگی کرده است...
مدام شکست میخورم و تسلیم میشوم و رها میکنم و. به فردا چشم میدوزم! امروزهایی که تمام روزهای باارزش عمر من است و اینطور به هدر میدهم..
- ۹۶/۱۱/۰۳